اولین عید دیدنی
سلام من برگشتم" اول بگم سرما خودگیم بعد دو هفته کامل خوب شد. مامان توی یک هفته مریضیم ۵ بار منو دکتر برد ۲۹ اسفند بود شب سال تحویل ، ما بارو بندیل رو بستیم رفتیم خونه ی مادرجون. جای همه خالی خاله ها دختر خاله ها ودایم و ساناز هم بودن اما من کل اون شب خوابیدم و اصلا بیدار نشدم. موقع سال تحویل دختر خاله هستی هم مثل من خوابیده بود. اما اولین مراسم سال تحویل زندگیم مامان و بابا بدونه من عیدی دادن و عیدی گرفتن. متیه شون و فانم یک عروسک پولیشی بهم کادو دادن هستی هم یک ظرف داد که توش عکس خودم چاپ شده بود. خلاصه از فرداش که نه از پس فردا یعنی روز دوم و سوم...